سلام ای زن جنوب
تصویرت مرابه سالها قبل برد.چهره ائی آفتاب سوخته که حتی از زیر برقعه هم دههاسال بیش از سن وافعی نشانت میدهد.
خودم وتو را دیدم درمرورخاطرات.
تو زیرآفتاب داغ تابستان جنوب آرام آرام دانه جمع میکردی وخودم که حتی زیرخنکای کولرماشین به سرعت از کنارت عبور میکردم.
گندم بود یا جو نمیدانم .امایقین دارم دانه دانه چروک دستها وپینه پاهایت مضربی است از دانه دانه هائی که جمع کرده ای.
راست یا دروغش رانمیدانم امابارها شنیدم حکایتی تلخ را از
جمع کردن دانه هادرکنارجاده ها...ترمزماشینها...بدنی زخمی وخونالود...به زیرخاک رفتن امیدها...
توبودی یادیگری نمیدانم ،اماآرزویم تکرارنشدن آن روزهاست.
آرزویم سلامتی وسربلندی توست .همانگونه که لیاقتش راداری وحق توست.حقی که سالها از تو دریغ شده.
زنده باشی ای زن جنوب
نوشته:طارمی
چه زمانی قوه تخیل به خیالبافی تبدیل میشود؟