می‌دانم که مجبوری مرا بکشی. شلیک کن بزدل، تو داری یک مرد را می‌کشی...ارنستو

برخی تمایلی عجیب دارند برای انسان نبودن. این موجودات عجیب از امکان "انسان" بودن بی هیچ سودی اند!

به گمان خویش همه کاره اند. یکی از این برخی ها داد و بی داد کرده است که جلوی فلانی را اگر نگیرید خودم دست ...

جالب است که یک نقر در این دنیا پیدا شد که ویژگی هایی از خود را می شناسد! چندی پیش با شبه مافیا یا جوجه رنگی مطلب کوتاهی را برای روشنگری هنرمندان اصیل هرمزگان به فضای مجازی رهنمون شدیم؛ نوشتاری که یک جناب را آشفته نمودست. در آن مطلب مذکور نام هیچ شخصی آورده نشد. اما خوب است که این جناب مدعی، خصوصیتهای آورده شده در آن را به خویش گرفته اند؛ تو گویی روی سخن را با خود پنداشته اند. 

دلمان خوش است در مملکت عدالت و امید و آزادی به زندگی هستیم... برایش بها دادیم؛ برنگ خون. یکی از رنگینترین این خونها شهید عبدالله حاجبی خودمان است. کسی که تا نهایت وجود من است. شهیدی باهوش شاعر و خلاق. گاهی مرا یاد حلاج می برد.

حالا در این وطن کسانی سر بر می آورند و همه چیز را به ناعدالتی بی امیدی و ضد آزادی می برند. مگر میشود هر تازه به دوران رسیده(شاید نرسیده) به خویش جرات بدهد که هنرمندان و هنردوستان و حتا عام مردم(که فاصله یی با هنر هم ندارند) را تهدید نماید. چگونه کسی می تواند در یک جمع هنری و با حضور مدیریت ارشاد و فرهنگ... چنین گستاخی بکند؟ تهدیدهایت را به آیینه خانه تان تقدیم کن. ما را باکی از این ادعایی بس شوم، نیست! چرا که خدا را همواره داریم و حاجبی را و هنر را... ما راه خود می دانیم و بی هراس از کسی به کار خود.

اتفاقا در آن مطلب از شبه مافیا(با مافیا اشتباه نشود) نام بردم. که این حرکت و تهدید جناب محترم، نشان دهنده ی تایید نوشتار پیشین می باشد. او نشان داد که می خواهد گاد فادر شود. البته از نوع قلابی و مصنوعی!

شما آقای جناب! در چه جایگاهی از سیاست و عدالت ایران نشسسته یی که انسان بی ادعایی چو مرا تهدید می کنی؟ البته که دیوار من کوتاه؛ بی ادعا و بی لابی و بی هیچ پارتی. اما چیزی در دستانم هست که شرمنده اش می شوی: شرافت هرمزگانی در خونهای من جاری! آیا بزرگتر از این چیزی هم هست؟

شما هم بهتر است از یاوه گویی بکاهی و توهم را بکناری بزنی. والله انسان بودن هم خیلی خوب است. انرژی خود را صرف هم استانی هایت کن. چرا چند سالی است که مدام از حذف این و آن حرف میزنی؟ یعنی جایگاهی این چنین برای خویش دست و پا...؟ بخدا ما آنقدرها هم قابل نیستیم که برای حذفمان نیرویی چندان بکار برید. 

چند راه برای نابودی من وجود دارد. یکیش اینکه کسانی اجیر نمایی تا شبی نصف شبی بر من حمله ور شوند... دو اینکه از صحنه هنر حذفم کنی...بیشک در برابر قدرت ماورایی شما توانایی حقیر ناچیز می باشد. از آنجا که هنوز در سینما کارهایی نکرده بسیار دارم لطف کنید نابودی و حذفم را اندکی به تاخیر ببرید. یا اصلا مرا به ارشاد وا بگذار تا آنها در مورد حقیر تصمیم بگیرند. حقیقتا شما آدم بانفوذ و بزرگی هستید. الان با لرز و وحشت اینها را می نویسم. بنده را عفو نمایید! رحم نمایید...

واقعا شرم آور است که شما داعیه هنر عکاسی دارید(شمای مورد بحث) حیف از واژه ها که خرج شما شود و هدر روند. 

نمی دانم چرا مدتی است ادبیات برخی بظاهر هنرمندان چنین چاله میدانی شده است؟ ما می کوبیم... ما حذف می کنیم... به  بهانه ساختن. بهتر اینست در آغاز خودمان را بسازیم و بر خویش واقف.

قدرتی هم اگر دارید خرج هرمزگان نازنین کنید. آنرا به رخ آدمهای ضعیف و ناتوانی چو من نکشید. ما را همین طوری باد میبرد. هر چند به وزن سنگینیم.

حرفهای بسیاری در سینه دارم. اگر بر قدرت شبه مافیایی خویش اصرار نمایید: سینه خود خواهم شکافت.


تقدیم به تمام هرمزگانی ها که براستی شرفشان نمونه است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد